سرنوشت سوخته۲۳

یونا:به توچه دختره فلج
ات:.....(ناراحت شده بودم ولی خب راست میگفت من واقعا فلج شده بودم )
یونا: چیه؟ با اون چشات منو اینجوری نگاه نکن برو گمشو توی لانه خودت و سرت به کار خودت باشه
ات: (تمام قدرت خودمو جمع کرده بود و با صدای بلند)
ات: تو چیکاره عمارتی که به اجوما توهین میکنی ؟
یونا:(فهمیدم این همون دختره هست که جونگکوک خیلی دوستش داره و از وقتی که اومده اینجا حتی یه با هم پیش کوک نرفتم چون هر بار که میرفتم منو پس میزد بنابراین خون جلوی چشام گرفت و اون هول دادم که باعث شد بیوفته و بعد پوزخنده زدم دلم خنک شد و بعد از کنارش رفتم)
ات: (بعد از حرفم یونا عصبانی شد و منو هول داده من همین طوری اگه دست پرستار نبود میوفتادم حالا یه نفرم هولم بده که دیگه بد تر با یه هول کوچولو از طرف یونا نقش زمین شدم .بغض داشت خفم میکرد .و بعد یونا رفتم )
پرستار : خانم ببخشید لطفا بلند شید
ات: نه تقصیر تو نبود (ببا حالت بغض با کمی تلاش و کمک پرستار بلند شدم و رفتم توی اتاق که اجوما با حالت استرسیوارد اتاق شد)
اجوما: .... وای دخترم حالت خوبه ؟اون یونا چه بلایی سرت اورده؟جاییت درد نمیکنه؟
ات:(پس اسمش یونا بود)اجوما یه نفس بگیر(با لبخند و لحن خوشحالی)من چیزیم نشده نگران نباش
اجوما:خدمتکار گفت که اون هر*زه چیکار کرده ........دستش بشکنه
ات: اجوما نگران نباش من حالم خوبه چیزیم نشده فقط یکم تعادلم از دستم رفت همین شد که افتادم
اجوما: من امروز حتما به اقا جئون میگم(رفت)



بچه ها به مناسبت ۱۰۰۰ تایی شدن دوستم براتون دوتا پارت میزارم🥳
دیدگاه ها (۸)

سرنوشت سوخته۲۴

سرنوشت سوخته ۲۵

سرنوشت سوخته 22

سرنوشت سوخته 21

عشق چیز خوبیه پارت ۴ صبح از خواب بلند شدم یکی که بهش میومد س...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۰#

چند پارتی از لینو: (وقتی که نزدیک بود...)ات: جیغ و داد-استف:...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط